۱۳۸۹ آذر ۲۶, جمعه

شايد...شايدم نه...نميدونم هنوز

بعد 3 ماه! ‌ماشا... همش دارم ركورد مي زنم! هي فاصله بين پست هام داره بيشترو بيشتر ميشه:دي

من به خدايي اعتقاد ندارم، داشتم تا يه مدت پيش اما بعد از خوندن خيلي چيزا نظرم عوض شد، اعياد يا زمان عزاداريه دين ها كه ميشه( مسيحيت و زرتشتي ها و بهايي ها و مسلمان ها بلفرض) نمي دونم چه اتفاقي برام ميوفته كه به شك ميوفتم...
توي محرم كه ديروز تموم شد به طور مثال...من تو يه خانواده مذهبي بزرگ شدم كه هميشه آل علي حرف اول رو ميزده، خيلي از دستورات زندگيم و حتي طرز زندگي كردنم از روي طرز زندگي كردن آل علي بوده...ولي به جايي رسيد كه بريدم و عليه همه چيز حتي وجود خودم قيام كردم و خودم رو دوباره ساختم، اعتقاداتم و افكارم رو دوباره ساختم، سعي كردم احساسات انساني رو به گوشه اي بندازم اما افسوس كه انسان هميشه يه موجوده احساساتي بوده و خواهد بود....:(
به اين نتيجه رسيده ام كه خدايي وجود نداره اما و قتي مي بينم يه نفر به ظاهر ( دقت كنيد گفتم به ظاهر) خالصانه براي حسين سينه ميزنه و عزاداري مي كنه و حتي حاضر براي اون اعتقادش جون بده بعضي وقت ها به خودم شك مي كنم ميگم نكنه من اشتباه مي كنم...؟
وقتي مي بينم يه گردان ار ارتش مياد كاملا پوشيده تو خاگ و گل، بدون كفش، بدون هيچ گونه آرايش و آلايش مادي ميان سينه ميزنن و نه جلوي هيچ ماشيني رو ميگيرن و نه هيچ خيابوني رو ميبدن و حيضي نمي كنن اون موقع به شك مي افتم و ميگم نكنه من واقعا گمراه شده باشم...؟
ولي از يه طرف وقتي جنگ قدرت بين روحاني ها براي صحبت كردن تو يه هيئتي رو مي بينم دوباره مطمئن ميشم....وقتي اختلاف بين روحاني هارو ميبينم براي كسب منصب و قدرت امور كشور رو مي بينم...وقتي مي بينم كسه كه هدايت كننده و مباشر اين دينه، چه كار هاي پستي كه نمي كنه، مطمئن ميشم...وقتي كه ميبينم روحانيون در كاخ هاي زيباي خود در نقاط مختلف پايتخت و شهرستان ها مختلف هستن و ميان ميگن كه:" اوضاع كشور ريديفه مردم! نگران نباشيد"، حالم بهم مي خوره...
البته كساني كه به دين مي پردازن مهم نيستن، دين افساريست كه به راحتي ميتوان بر گردن هر كسي انداخت و از او سواري گرفت و در نتيجه هميشه در يك دين بين علماي آن و در ميان دين هاي ديگر بر سر اعتقادات جنگ خواهد بود....
اما عمق فاجعه زمانيست كه براي اثبات حقانيت دروغين خود خزعبلاتي باور نكردني را سر هم ميكنن و به خورد انسان ميدهند...
دين خودش به تنهايي دروغي بزرگ است اما زماني كه هزارتويي از دروغ ميشود همگي در آن گم مي شوند و به باتلاق نيستي مي افتند...
اعتقاد به "موجودي" كه در آسمان ها نشسته است و آماده كمك كردن به انسان هاست در صورتي كه به نزد او دعا گوييم (اينجاست كه افسار وقتي كه ما متوجه نيستيم به دور گردنمان ميايد) اعتقادي پوچ است...

دین افساری است که به گردنتان میاندازند تا خوب سواری دهید و هرگز پیاده نمیشوند
باشد که رستگار شوید
"
کائوچیو

هرچند هستند انسان هايي كه ممكن است به آن "موجود" نياز داشته باشند، تا زماني كه در موقعيتي به اصطلاح "بن بست" گير كرده اند دست نياز بسوي او دراز كنن و از او كمك بخواهند، آن هنگام كه هيچ انساني يا چيزه ماده اي قادر به كمك نيست، شايد "موجودي" فرا ماده بتواند به ما كمك كند...شايد...شايدم نه

و درآخر چندين جمله خيلي قشنگ از جورج كارلين:


مذهب مردم را متقاعد كرده كه : مرد نامرئي در آسمانها زندگي ميكند كه كه تمام رفتارهاي تو را زير نظر دارد ، لحظه به لحظه آن را . و اين مرد نامرئي ليستي دارد از تمام كارهايي كه تو نبايد آنها را انجام دهي و اگر يكي از اين كارها را انجام دهي ، او تو را به جايي ميفرستد كه پر از آتش و دود و سوختن و شكنجه شدن و ناراحتي است و بايد تا ابد در آنجا زندگي كني ، رنج بكشي ، بسوزي و فرياد و ناله كني ... ولي او تو را دوست دارد !

آزمودم عقل دور انديش را          بعد از اين ديوانه سازم خويش را
"مولوي"

Newer Posts Older Posts