۱۳۸۹ خرداد ۲۱, جمعه

افكار و عقيده...

الان ساعت 3:37 صبحه! منم كه ديوانه، بي خوابي زده به سرم....داشتم فكر مي كردم با خودم...ياد خيلي از خاطرات افتادم، خاطراتي كه ميشه گفت تلخن...خاطراني كه خيلي هارو شايد گريه بندازه، شايدم اونهارو به فكر بندازه...داشتم فكر مي كردم كه توي زندگيم خيلي دوست داشتم كه بتونم يه ماشين زمان بسازم و خيلي از اشتباهاتمو جبران كنم...خيلي هاشونو...اما وقتي دقيقتر فكر مي كنم مي بينم كه ته دلم نمي خوام اينكارو بكنم...چون اين خاطرات  كه تجربه هاي آدمو مي سازن و همين خاطرات تلخ هستن كه منو ساختن و به اينجا رسوندن...شايد جاي خوبي از نظر خيلي ها نباشه اما در هر صورت من اينجام و هنوز راه خيلي زيادي مونده...يكي از دوستام حرف خيلي قسنگي زد، گفت كه آدم هميشه پيشرفت ميكنه و وقتي كه پيشرفتي نكنه يعني اينكه مرده و زيره خاكه...پس هنوز راه مونده...
پارسال اين موقعه ها بود كه شايد خيلي از ما ها تو جو بوديم،جو كنكور!!! و صد البته جو انتخابات....يكي از بچه هاي مدرسمون اون موقع مي گفت انتخابات مهمتر از كنكوره...ميگفت كنكورو مي توني 2 بار يا حتي 3 بار شركت كني اما انتخابات فقط هر 4سال يه باره...اگه فكر كرديد مي خوام الان بحث سياسي بكنم خوب اشتباه كرديد ديگه!!! الان بحث يه چيز ديگست يه چيزه مهمتر..
من كاري به نتيجه انتخابات اينا ندارم بحثم يه چيزه ديگست...بحثم بحثه تفكر و اعتقاده هر شخصه، بحثم بحثه تنها چيزيه كه آدم روش اراده داره....
ارسطو يا افلاطون، يكيشون  مي گن: "انسان آزاد به دنيا مي آيد اما همه جا به زنجير كشيده مي شود"...من به اين حرفش يه چيزي اضافه كردم:"و فقط هنگامي آزاد مي شود كه همه چيز را از دست بدهد"...يعني بميرد...
انسان با آدم وقتي بدنيا مي آد آزاده...اما همون لحظه بدنيا آمدن به زنجيره دنيا كشيده مي شه...تنها چيزي كه يه برده  از خودش داره افكاره خودشه....هيچ چيزش براي خودش نيست بجز افكارش...افكارشه كه بهش شخصيت و انسانيت مي ده...نمي دونم شايد خيلي ها با من مخالف باشن اما اگه دقت كنيد مي بينيد كه هر كدام از شماها به يه چيزي توي دنيا وابسته ايد و دل كندن از اون براتون سخته، حالا هر چيزي مي تونه باشه...اون وابستگي شماست كه شمارو برده اون وسيله، شي، شخص مي كنه...با اين حال انسان هيچ وقت كاملا يه  برده نيست، چون هنور افكارش دسته خودشه...
افكاريه آدمه كه بهش شخصيت و انسانيت مي ده...پس مي شه گفت همه چيزه آدم به فكرهايه كه توي سرش مي گذره...خوبي يا بدي اون فرد...هر تصميمي كه توي زندگيتون مي گيريد ناشي از فكرهاتونه و همون تصميماته كه شمارو ميسازه و تبديلتون مي كنه به اون چيزي كه ميشيد...
حتي ميشه از كارها و رفتار ها و تصميمات يه آدم فهميد كه چي تو سرش ميگذره...همه اينا ناشي از افكاره...تنها چيزي كه باعث ميشه انسان يه برده كامل نباشه، افكارشه...
توي داستان كلبه عمو تام، تام حاظر نميشه به افكار و اعتقادات اربابش ( لگري ) تسليم بشه، چون مي دونه اين كار باعث ميشه كه يه برده به معناي واقعي كلمه بشه، بخاطر همين براي آزادي خودش مي جنگه و ميميره...
اين انسان شجاعه...خيلي خيلي شجاع...چون حاضر نبود به هيچ وجه افكار و اعتقادت خودشو تسليم كنه...
تسليم عقيده و اعتقاد به هر كس و يا حتي پا پس كشيدن از اون به معني اسارته...اسارت در زندگي...عوض كردن و يا اصلاح كردن اعتقاد به معني تسليم نيست اما وقتي كه يه فكري داري و مي دوني اون فكر و عقيده درسته و اونو انتخاب كردي پا پس كشيدن مجاز نيست...وقتي كه تسليم بشي شده يه موجود بي عقل، يه برده...

من مي خوام شجاع باشم و طبق عقيده و فكر هام عمل كنم و اين شايد خطرناك باشه...يكي از دوستاي عزيزم، و خيلي مهربونم گفت من حق ندارم كه اين كارو...مي خوام ببينم كه بعد از خوندن اين مطلب و پست حالا نظرش چيه؟

اين نصيحتو از يه ديوانه داشته باشيد...سعي كنيد هميشه شجاع باشيد...
خاك تو سرت ديوانه...

Newer Posts Older Posts